مه مه مه...سالهاست روحم را را جا گذاشته ام..روی ان پل.کنار همان ریل..توی ان مه غلیظی که گم کردم تو را..راستش را بگو..سوار کدام قطار شدی؟با کدام قطار ارزو ها بر میگردی؟راستش را بگو.هنوزم هوای مه الود من را برهم می زند..یاد ان منی که جا گزاشته ام..در انتظار برایت.کجایی؟کی بر میگردی؟کی مرا به من باز پس میدهی؟خسته ام..نیمه ی دیگرم را میخواهم..جای من در من خالیست..تو که نیستی..لاقل مرا باز پس ده.همان منی که سالهاست در انتظار تو در مه.روی ان پل لعنتی جا گزاشته ام..