30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

وحی ملزم بر نمازگزارم!

راهت را گم کرده ای
پیامبری غایب نبود تا من باشم
خدا هم ظهور نمیکند
تکلیفت را با خودت روشن کن پسرک
خدایم یا پیامبر تو؟!
چه عجیب
که من هیچ کدامش نبوده ام
و تو خود مرا بت کرده ای
تا در ذهنت اسیر باشم تا ابد
کدام بنده خدایش را اسیر کرد که تو کنی ای خطاکار من!
گفتم بنویس
تا جاری شوی در کلام
نه اینکه ک سودای پرستش درت حلول کند
راه نشانت نداده ام تا گمراه شوی در امید
شیطانی بود آوای گوش دلت که امیدوار شدی!
راه نشانت دادم تا راهی شوی
با کوله باری از ارامش
مسافر باش
جهان را بجوی
تا در چشمانی خودت را دوباره بینی
ک پیش پای من به خاک افتادنت چه سود بنده ی رهای من!
چونان پرنده ای در بند
به قفس خو کرده ای!
بالهایت نچیده ام
که من چنین اهلی کنم
به جور!
رحم بر مرغان رها سزاست
که آنکه در بند است
در تملک است
کی تو را قفس کرده ام ای قفس گزیده!؟
تو خود پناه گزیده ای از ازرم روزگار
بتت نبوده ام نیستم که بت شکستنیست
نگاه میکنم تو را
راه تو را می خواند
توشه بردار راهی شو
که هنوز هم نشناخته ای مرا
آستان من خانه ی کس نیست!
گستنیست این بند که بافته ای
کدام صید به تار می افکند خود را!