30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

مرا در دم مجازات کن

مرا در دم مجازات کن

کز این عشقم بلا خیزد

و من دانم که عشق آغاز افیون هاست

نمیترسم ز رسم عاشقان بند بی زنجیر

ولی ترسم فراموشم شود 

تویی آغاز دیدنها،تویی آغاز بودنها

مرا در دم مجازات کن

که عشق را از تو آموختم

ولی سر در ره مستان بی مقدار دارم بعد تو انگار

و من هرگز نمیخواهم بیبابم عشق را 

درون می گساری و خماری ها،

تویی افیون و درد من

مرا آتش بزن ،بشکن

مانند آخرین سیگارِ در جیبت

ولی نگذاراسمم را 

میانِ بازیِ بی قانونِ نامرد ها

مرا در دم مجازات کن

که حتی من خریدارم مرگم را 

لای دستانت درون اخرین دیدار

پروانه

مرا برحذر از آتش نتوانی داشت

که پروانه از سوختن هراسش نیست





خیال تو

چگونه پر کشم از خیال تو

که ققنوس میکنی تمامم را



حیف که نیستی

به خودکشی مغزم برخواسته ام

که نیکوتین و کافیین را درهم می کنم

تا برای لحظه ای

به چیزی نیندیشم

تا آرام گیرد تمام آشوبهای درونم

و سرگرم شوم

با فال قهوه ای

آه که شیرین است جستوجو در فنجانم

و یافتن نشانی

قنج می رود دلم

از رد ماتیکم

روی فنجانو سیگارم

حیف که نیستی

تا دل تو  هم قنج رود از زنانگی های درهمم

و خنده های دیوانه وار

تا سرت را بگیری

از مدام حرف زدن هایم

و زیر لب غرولندهایت را بیبینم

کجا

کجای شعرو قافیه نشسته ای؟

که هی می سرایمت.ولی نیستی

هی میخوانمت.ولی نمیابمت

کجای سیگار پنهانی؟

که عطرش مستم می کند

هوس میکنم دود کنم تا بیابمت

کجای قهوه ای؟

که می بویمش

می نوشمش

و مست تو می شوم

مست تو!

کجای جهان نشسته ای

که بعد سی سال

هنوز کم دارمت.کم.

نیا

که من زنده ام به این عاشقانه های تنهایی..

اینجا

سادست

این آزمون خداست

برای سنجش توانم

که بعد تو

هر روز به اینجا می رسم

ناخواسته!

شکل ندهید


مرا با معیارتان نسنجید
و به افکارتان نزدیک نسازید
که من خمیر سرخ مجسمه ی خیالتان نیستم.
زنی هستم
تنهاافسونگر دنیای خود
نه فاحشه ی خواستنی دنیای نفستان
نه اندامم برای دیدن شماست
نه صدایم نوازشگر یا تازشگر حسو حالتان
مرا رها کنید
که در دنیای خودم بتازم یکه و تنها
نه شاه میخواهم نه سرباز
بی بی ورق های شرط بندی بردو باخت با خودتان که نیستم
 مرا با خواسته هایتان شکل ندهید
که برای خودم زندگی می کنم تنهاو یکبار!

من شنم..

من غرق تو ام اما

سر به بیابان نهاده ام دریا!

مرا میان ماهیان و مرواریدهایت جایی نیست

من شنم

ذره ای از بیابان  

 برای سوختن

 نه بازی موج ها..




بیابان دریا می شود

اگر معشوق عاشقی نباشد..

آغوش واژه ها

سایه ات دو باره روی من افتاد

بغض کردم

واژه ها مرا بغل کردند

این منزلگه درویش چرا لایق چشمانتو گشته؟ندانم.ندانم!