به خودکشی مغزم برخواسته ام
که نیکوتین و کافیین را درهم می کنم
تا برای لحظه ای
به چیزی نیندیشم
تا آرام گیرد تمام آشوبهای درونم
و سرگرم شوم
با فال قهوه ای
آه که شیرین است جستوجو در فنجانم
و یافتن نشانی
قنج می رود دلم
از رد ماتیکم
روی فنجانو سیگارم
حیف که نیستی
تا دل تو هم قنج رود از زنانگی های درهمم
و خنده های دیوانه وار
تا سرت را بگیری
از مدام حرف زدن هایم
و زیر لب غرولندهایت را بیبینم