30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

خلاصه



خلاصه می گویم

شانه ات

 پناهگاه  دوست داشتن ها...

وجودت

 آرامش گاه من...




بویت در نسیم معجزه می کند!




گلگون شده این سرزمین

از استشمام بوی تو در نسیم

در گوشت می گویمت تا بدانی

حتی کوچکترین جزء این سرزمین هم عاشقت شده

چه هستی تو؟

که اینگونه گلگون میکنی درختان را!

که بی تاب و بی قرار میکنی هر چه پرنده را!!

تو فصل پاییزی؟

یا نوید فصل مهاجرت!

یا قرار عاشقانه ای؟!!!!

در تعجبم !!

ز تو

چیستی که با گذرت

نسیم بارور میکند درختان مرده را!!

جوانه میزنند

می شکفند تمام شاخه های خشک

از استشمام یک بوی تو در نسیم

تو بهانه ی چهار فصل سرزمینم شده ای!

یک دم که آمدی

 عاشق می شویم،سبز می شویم

از عشقت،تب میکنیم،طنین تابستان

با یادت گلگون میشویم،پاییز ،عاشقانه

خش خش برگ ها 

نجوای در گوشیست از تو باهم

دلتنگ شدیم،زمستان میشویم،یخ میزنیم،می میریم.

دوباره 

نسیم و بوی تو  وهمه چیز تکرار

تکرار.

تو چیستی که سرزمین من هم عاشقت شده!!!!

بویت در نسیم معجزه می کند!

رسول آسمانی عشق!


مثل یک شفق

آسمان سیاه لحظه هایم را شکافتی

نازل شدی بر رویاهایم

تو ای رسول عشق

تو ای رسول  آسمان رویایم

از کدام سرزمینی؟

بیگانه ای از سرزمینی دورر!

از کدام گل سرشته اند تو را؟!

نشانی کدام سرزمین در تو نهفته بود

که با دیدنت این همه دلتنگ شدم؟!

بوی کدام خاک را می دادی

که این همه بی تاب شدم

راست بگو

تو از زادگاه منی؟

من در اینجا غریبم؟

من حاصل تصادف زمان و مکانم که اینگونه گمم!!

راست بگو

جای من کجاست؟

سرزمین من کجاست؟

ماوا و آرامشم کجاست؟

چقدر گمم

چه بی تابو بی قرار

ای رسول من

تو را ندیده ام

بویت را استشمام کردم از این راه دور!

ای رسول عشق

به بلندترین مکان زمین رسیده بودم

منتظر

نگاهم بالا

فریادی زدم از ته دل

اشک هایم در آن تاریکی محض شهاب شدند

مادر زمینی

ندای آسمانی

و ناگهان تو آمدی

همان شفق قطبی

آسمانم آبستن عشق شد

از مادری زمینی

و رسولی آسمانی از عشق!!!

حال

روح من باردار لحظه های مبهم است

لحظه هایی که تناقض دارند با زمانو مکان اینجا

بخاطر همین گمند

دوستت دارم رسول آسمانی عشق در آسمان ظلمانی لحظه های قبل از این من...

دوستت دارم

تارو مبهم


مثل یک خواب !!

درون  ذهنم.


کابوس بودی یا رویا نمی دانم

گنگ و مبهم ای در روزهایم


چرا؟

چراتصویر نیمه ای از تو دارم؟


راست می گویند..

ذهن و خیال درمانگر دیوانه حالانند

هر چه میخواهد را نگه می دارد


دردها همه مبهم و تار!