30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

من

چنان پر از تناقضم 

که درونم

 یک سیاهچاله دارم

یک سفید چاله 

تلاقی احساس و عقلم

میشود یک کرم چاله

ک می توانم از مکان و زمان بِرَهم

چنان بعد و ساختار فضا را شکافته و جمع می کنم

ک بخود نزدیک ترم

شاید هم ب تو،

واین  چنین

بی مرزی را آغازمی شوم درون خود

آه از ناپایداری ،

زمان 

در چشم ها و قلب زندگی نمیکند

جایگاهش فقط عقل است!

من،تو را 

در قلبم

و چشم هایم 

سکنا داده ام..

و این چنین عشق را ازلی ساخته ام

من کی ام؟

میفهمی مرا؟

تو

تماما منی

وقتی ک ساختار تمام جهان هم یکیست

ما 

همه

ستاره ایم!

ستاره ای از هم فرو پاشیده

برای تکثیر 

تکثیر چیزی ک نمی دانیم

و من

تماما من ام

در زایش یک خورشید!

از من بتاب ماه

از من

که هم نیستی را دانسته ام

هم هستی را

..



نمیشناسمت!

ماه  در دهانت می رقصد

آنجا که می خندی،

سرخی کسوفش را

از سرخی زبانت 

دربوسه ای فرانسوی می رباید

و هر بار پنهان میشود

پشت سپیدی هر دندانت 

تا سیاهی شب را از دامنش بزداید،

معشوقه ی ماه ای

و هم رقص ستارگان،

 چشمانت عجیب گیراست

 انگار مژگانت 

سحابی  سیاره ای دور است

یک خورشید در پیشانیت داری

هزارخورشید در قلبت!

و هر بار در رگ هایت

 جای  خون 

ستاره ای چون شهاب می خرامد!

سراپا زیبایی ای و تناقضی عجیب!

راستی

جنس تو چیست؟!

تو 

از تبار ابرهایی؟

نمیشناسمت!