مرا در دم مجازات کن
کز این عشقم بلا خیزد
و من دانم که عشق آغاز افیون هاست
نمیترسم ز رسم عاشقان بند بی زنجیر
ولی ترسم فراموشم شود
تویی آغاز دیدنها،تویی آغاز بودنها
مرا در دم مجازات کن
که عشق را از تو آموختم
ولی سر در ره مستان بی مقدار دارم بعد تو انگار
و من هرگز نمیخواهم بیبابم عشق را
درون می گساری و خماری ها،
تویی افیون و درد من
مرا آتش بزن ،بشکن
مانند آخرین سیگارِ در جیبت
ولی نگذاراسمم را
میانِ بازیِ بی قانونِ نامرد ها
مرا در دم مجازات کن
که حتی من خریدارم مرگم را
لای دستانت درون اخرین دیدار