اه عزیزم
چرا هی کم می اورم تو را؟
چرا؟!
تمام ارامشم تویی
در اغوشت
نفس های تو را نفس می کشم
و جان می گیرد هر دم
تن مرده ی بی کسی هایم
دوستت دارم
می دانی
هزاربار گفته ام
شنیده ای
دوستت دارم
هیشه می گویم
همیشه باید عشق ورزید
شاید امروز
اخرین روز بودنم باشد
من
دلتنگ ترینم برای تو
حتی در اغوشت
دوستت دارم
حتی به ازای تمام دوست نداشتن هایت
به ازای تمام شکستن هایم
دوستت دارم
بهانه ی نفس کشیدنم تویی
نمی خواهم بهانه ی دیگری باشد برای نفس کشیدن هایم
دوستت دارم
می گویم
می دانی
تمامی معشوق های جهان بی رحم بوده اند
تو هم یکی
هزار بار بشکنی مرا
باز می خوانم تو را
شاید دور شوم از تو
یا حتی جدا از تو
اما
چشم هایم را می بندم
چشم هایت را تجسم میکنم
همین برای من بس
که باشی در این جهان
در خیالم
عاشقانه ها با تو خواهم ساخت
چیستی تو؟
کیستی تو؟
که اینگونه کم می اورم تو را؟!