باور کن ، من همان گل شب بوی تو خواهم ماند،همان یاس سپید و زرد ی که پیچیده در برگ های سبز انتظار.همان یاسی که شب ها،عطر افشانی می کند کوچه های عاشقی را،باور کن همان یاس پر احساس خواهم ماند،تنها ،تو همان دیوار تکیه گاهم باش.
+دلتنگم.برای شادی کودک عاشقانه هایم.برای قهقه هایش.بجایش سخت می گریدو بهانه می گیرد این دل.نمی فهمد.نمیخواهد باور کند عاشقی افسانه و دروغ است.اگر عشق نیست پس چیست در دل من این احساس؟! دلتنگم برای خنده های از سر عشق،
عشق چه بود که اینهمه درد هدیه ام داد ،اینهمه اشک و سکوت..تنها بهانه ای بود برای شناختن تو ای خدا؟