تو
کابوس بودی درون خواب هایم
توهمی در بیداری هایم
تو
نوعی مخدر بودی
شاید هم روان گردان
برهم زننده ی تعادل روحم بودی
بهانه ای برای بیقراری هایم
تو نقاش نبودی
نه حتی خریدار نقشی
تو رنگ ها را جمع کردیو بردی از روزهایم
تو خنده هایم را هم بردی
بهایی نپرداختی
تو درد بودی
تو شوم بودی
تو
خود تاریکی بودی نه نور!
اشتباه دیدمت
اشتباه فهمیدت
سخت است تاوانش
این دلشکستگی,,این درد,این اشک
اندوخته ی بی خردیم بود
بی خردی قلبو احساسم!
الزایمر گاهی بیماری نیست درمان است!
دلم اندکی الزایمر می خواهد!