پل بزن به آرزوهای جامانده ام
به من
که کوهی از غم روبرویم آوار شد
پل بزن
رهایم کن
بالهایی ببخش بر من
پروانه ام کن،پروانه ای رها
پل بزن این سوی دیدن ها
من در آرزوی آمدن رهاننده ای آن سوی این گل و لای نبودن هایم.
پل بزن.
من
آشنایای دیرینم
همانکه سالها
آوازم را در باد شنیده ای.