مثل یک شفق
آسمان سیاه لحظه هایم را شکافتی
نازل شدی بر رویاهایم
تو ای رسول عشق
تو ای رسول آسمان رویایم
از کدام سرزمینی؟
بیگانه ای از سرزمینی دورر!
از کدام گل سرشته اند تو را؟!
نشانی کدام سرزمین در تو نهفته بود
که با دیدنت این همه دلتنگ شدم؟!
بوی کدام خاک را می دادی
که این همه بی تاب شدم
راست بگو
تو از زادگاه منی؟
من در اینجا غریبم؟
من حاصل تصادف زمان و مکانم که اینگونه گمم!!
راست بگو
جای من کجاست؟
سرزمین من کجاست؟
ماوا و آرامشم کجاست؟
چقدر گمم
چه بی تابو بی قرار
ای رسول من
تو را ندیده ام
بویت را استشمام کردم از این راه دور!
ای رسول عشق
به بلندترین مکان زمین رسیده بودم
منتظر
نگاهم بالا
فریادی زدم از ته دل
اشک هایم در آن تاریکی محض شهاب شدند
مادر زمینی
ندای آسمانی
و ناگهان تو آمدی
همان شفق قطبی
آسمانم آبستن عشق شد
از مادری زمینی
و رسولی آسمانی از عشق!!!
حال
روح من باردار لحظه های مبهم است
لحظه هایی که تناقض دارند با زمانو مکان اینجا
بخاطر همین گمند
دوستت دارم رسول آسمانی عشق در آسمان ظلمانی لحظه های قبل از این من...
دوستت دارم