دوستت دارم
کودکانه!
چون کودکی
که عاشق بادکنکی می شود
و میخواهدش
و چشم می دوزد به دستان فروشنده
نگاهی به سکه های دادنی نمیکند
دل دل میکند
تا ریسمانش
در دستانش جای میگیرند
و آنجاست که میخندد از سر ذوق
و با غرور و شوق قدم برمی دارد
دلش دوییدن میخواهد
دستانی را رها می کند
که صاحب اوست
برای گرفتن ریسمان بادکنکی
انتهای مسیر دویدنش مهم نیست
فقط
می پرد
می دود
می خندد
و ذوق می کند برای لحظاتی
جدای تمام چیزها
دوستت دارم
بادکنک رنگی من
که سراسر شوقی مرا