30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

.

از آسمان عروج کردی

برای یک سجده

بر قالب زمینیم

قرارت یک سجده بود

تو را چه شد

که ماندن برگزیدی و رها شدن

در طرد شدنی ابدی 

و اینچنین معلقی میان آسمان و زمین!

گاه می آزارمت اما

می دانی دوستت دارم پسرک بی بال من؟!

چشم هاو دست هایت را می بندم

و تو می پنداری در بندی وآزار

حال که شفیقم برتو

تا به اوج رسی دوباره در بی بالی هایت!

من بال تو نیستم

یا بال نمی دهم تو را

تنها،آرام توام

در یک انتخاب

آنجا که از همه رو برگرداندی

و همه ات من شدم،

زیر و کنار پاهایم،یا در آغوشم چه فرق می کند

وقتی بودنم،بودن توست

بامن آرام بگیر وقتی

جای زخم های بالهای گرفته ات را

مرهم می شود دستانم با نوازش،

چشم هایت برای دیدنم

خاموش باید تا ابد

که از آسمانو زیباییو بی نقصی نیستم

چرا خدارا در من دیدی آخر؟!

که آواره شوی؟

یا خود را خدا پندارد زنی از جنس آشفتگی!؟

چطور روح طوفانیت را آرام کنم

آنجا که از آتش و آب و هوا وخاکم!

و تو تنها،یک فرشته ی رانده ی مقربی

نه ذره ای ازمن!

این بودن و ماندن کافی نیست

که رگه های احساست جاریست

چون استخوان بالهایت

لمس می کنم لُختیِ سرد و زخمیِ ضمخت یک احساس را

تنم می لرزد

از یافتن مردی پنهان دریک فرشته مطرود!

تنت می لرزد

از احساس عمیق رها شدن در یک نو آغاز!

مغرور می شوم و معبود

می بوسیم از سر خالص ترین خلوص یک عبد

فرو می روند سر بال های احساست در خاک!

و نیست می شوی در تعظیمی از سر عشق!

حظ می کنم

و می بوسمت

ریشه می دواند هرچه درونت هست

درخت زندگی می شوی

می نوشم شراب جاودانگی اشکت را

یکی می شود فکرو احساسمان در این آن!

و زمزمه میکنیم آوای بودن را در سکوت،با دریچه ای در روح !

اینجاست که در سایه ات می آرامم

حالا که دیگر از جنس منی

و برای من...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد