در زمین کلبه ی روحم
تک درختی از عشق کاشتم روزی
رشد کردو تنومند شد
آب دادم با نو شعر هایی از احساسم
تکیه می دادم برش،می آساییدم
پیر شد ،پوک شد،مرد
قلبم شد خالی ،شدم غمگین
با دستهایم کندم گوری
تا کنم دفن آرزوها را
دیدم ریشه دواند این احساس
تا عمق های خاک بی کسی هایم
دیگرتنها نیستم در زمستانها
ریشه ها مهمان این احساسند
شاید بهاری ،آرام، در راه است!
+..