چون شهاب آمدی بعد هفتاد سال
حس تازه ای رویید درون من
محو شدم،خشکیدم
از هجوم خون تازه در رگ هایم
محو شدی یا گمت کردم؟
یا که نا پایدار بودی ازهمان اول؟
یا که نایاب بودی،دزدینت از من؟
یا خودم گم کرده ام خود را؟
چند سال باید منتظر باشم
در کدام سیاره،کدام ستاره
من به جستجو بپردازم
آخر حتی ندارم نشانت را،
شهر من نداردحتی
یک تلسکوپی،رصدخانه ای را
من همینجا توی همین خانه
پشت شیشه ،هر شب می ایستم
شاید ببینمت باز
ای شهابی بعد هفتاد سال ها.....
ستاره ی یمانی من،ستاره ی شباهنگم،ماه شبهای تارم،من محو آسمان شبم هنوزم