دیشب
با چشمهای باز رویایی دیدم
تو را فراخواندم و گفتم
بیا
راه دور است و دشوار
اما
من تو را می خوانم
برخیزو پیش بیا
من
فقط چند کهکشان از تو دورترم
بیا
دست هایم سوی تو دراز شدند
come on babe
برخاستی
و در جهان گم شدی ب دنبالم
و حال
من تمام عروسکان شبیه تو را می خرم
اما
هیچ کدامشان نیستی
بیا
کجا مانده ای؟!
میخواهم کهکشانی نو بسازم
از عصاره ی اشک ها و خنده هایت
من
خدایی ک
جهانی را از تو و برای تو میسازم
بیا
زودتر