پشت پوسته ی ضخیمم,,,,,تنی لطیف از احساس دارم.. با تو در رقص خواهم بود شب وروز ,, پروانه ی عشق و خیال..تو تنها لمس کن نازکی خیال مرا..
+❤عاشقتم اقایی که باعث نوشته هایی هستی که دوسشون دارم❤..کاش تو هم از پوسته ی محافظ احساست در میومدی.هرچند میدونم خیلی سخته و تلاشت میکنی..دوست دارم.
کاش نوشته هامو بخونی
همش دشت و گلزار که نمی شود..گاهی باید در بیابان های خاطره نیز قدم زد..شاید انجا هم زیبایی یک خاطره نهفته باشد..گاهی بیابان هم زیباست..
تو اگر کوه یخ هم باشی ..یقین دارم زیر لایه های درون قلبت گلی از عشق و مهر در حال زیستن است..مهم نیست چگونه می نمایی خود را برایم..
تو را در تمام زیبایی عالم میبینم....پس نگو هی خیالت را تداعی نکنم.. تو اگر افسانه هم شوی من افسانه ای بی تکرار خواهم نگاشت...
تمامم را برایت نواختم..تارم پاره شد..دیگر کوک نخواهم شد..نواختن موسیقی احساس و درونم برایت . اخرین نواختنم و سمفونیی ابدی شد.سمفونیی بنام مرگ و دوست داشتن...ان را همیشه گوش کن..هرگز مشابهش را نخواهی شنید..
با امدنت شاعر شدم دوباره.شعر گفتمو گفتمو گفتم.رفتی و بی انکه بدانم.چشم هایت سرچشمه ی شعرهایم بود.حال.مدتهاست میخواهم بسرایم اما نمیتوانم...شعرهایم در چشمهایت جا مانده .حالا که نیستی.سر چشمه ای نیست.شعری هم نیست..
این روزها فقط هذیان های یک ذهن مسمومو دلتنگ را می نویسم..
دلتنگم برای شعرهایم.شعرهایی که چون چشمه زلال بود از احساسم.به رکود شعرهایم رسیده ام.
+حس میکنم شعرم مرده..حس میکنم هیچوقت دیگه نمیتونم شاعر شم دوباره ای خدا.....