30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.

30noo30

تا زنده امو ورق می خورد برگ های دفتر این دل،می نویسم احساسم را‌..اینجا فصل نامه ی احساسم وتمام نوشته های اینجا رونوشتی از احساس من.


نباشی.. رنگ هم باشد..تمام دنیایم کویری بی رنگ  است.




به دریا بزن..قطعا دلتنگی هایت..دردهایت را می شوردو می برد با خود..سبک می شوی..به دریا بزن تن خسته ی احساس را.



شب بود....تاریکی..تنهایی..باران بارید..شور و جنون امد..به کوچه سیاه و سرد بی کسی زدم..راه رفتم ..باران تمام شد..دلتنگت که شدم..رقصیدم با صدای اهنگ جای پا و اب درون  چاله های سنگفرش ..


لمس کن اغوش نرم  مهربانی این مه را

لمس کن با دستهایت خیسی این شوق را

لمس کن بیقراری هایی لطیف چون جان مه 

لمس کن شاخه هایی رسته از تاک پیر مهر را



در گذر از کوی تو....ذره ذره ام خاک گشت.











مژده که امد شور وحال

با پروانه ای از دنیای رنگ

بنشین بر این جان سرد

رنگ کن..رنگ کن ..کالبد احساسی مرده را

عروس دریا


اخر امشب من عروس دریا می شوم

غرق رویا,غرق دریا می شوم

می کشد ارام مرا با فوج موج

می روم ارام برش من غرق موج

می خرد دردهای بی پایان مرا

می برد این جان خسته

روح بی ارام و ازار مرا

می روم ارام ارام سوی موج

می روم من,, تا شوم خوشبخت و خوش.


عشق پر درد است


شور می اید,,,خوشحالی,,بیقراری می اید,,,عاشق شده ای.شانس بیاوری,,,سعادتمندترینی,,بد شانس که باشی ها,,,,چندی بعد,,تو مانده ایو دلت,,,تنهای تنها.با دنیایی که از احساس تهی شده,,فریاد میزنی,,اشک میریزی,,سیاهی و تاریکی و تنهایی را دوست داریو برمی گزینی..سکوت میکنی..راه فرار!!..به هر راهی میزنی...خودت را..به هر دری..اخر می یابی,,هیچکس نیست که ارامت کند.نمیفهمی روزها و لحظه هایت چگونه میگذرند.دریا که بروی,,دیگر لطافت شنهایش و رقص اب و شن و کف حاصل از دیوانه بازی این دو را حس نمی کنی که!.تنها می نشینی یک گوشه.زل می زنی به موج ها.به دور ها.

نسیم می اید.نوازشت میکند.می گوید,,ارام باش,,غم نداشته باش.نمی شنوی.باد می اید.موهایت رامی برد.می گوید.ارام  سکوت می کنی و در سکوتت ارام فریاد می زنب..مرا ببر.

ناگهان.ارام بر میخیزیو به دریا می زنی.

تنت را..روحت را..دردهایت را..اب می برد..!



طعم


طعم  غذا چیه؟ ... ادویه

طعم زندگی من چیه؟.. عشق...ه!!

غمگییییییییییینم.




دنیای وارون


من.اسمان..تنهایی و همان نیمکت همیشگی..چنان بهم وابسته شدیم که غرق سرگشتگی شدیم.حیران مانده ام...بگزار بگویم.که دنیایم ویران شده..دنیای دیگران سرجایش است هنوز..اما.دنیای من نه!.اسمان من شده کف خیابانهای زمین!

.سرگشتگی هم عالمی دارد..مشکلی نیست.بگزار مثبت نگر باشم.ماه را راحت تر نوازش میکنم از اینجا!

راستی...در کدام خانه ی زمین سکونت داشت؟!..انکه دل از من بردو چنین وارون کرد دنیایم را...بگو..دیدم از اینجا بهتر است..دیگر لازم نیست عمری بگردم..